یادمانه های هر روز



اومدم بگم همون دوست سال 94 هم نموند. اونم رفت پی کارش. خواستم بگم که انسان موجودی به ذات مجرد بوده و در تکینگی خودش  غوطه ور و این تکین بودگی، همیشگی خواهد بود. همون جمله آخر پست قبل. زمان. 


پ.ن: گنجه ی بلاست، زندگی نیست که.


نه اون بچه موندنی بود، نه اون نازنین که شش ماه بعد رفت و ازدواج کرد و الان هم احتمالا یه بچه تپل مپل داره. چند سال میگذره.


تابستون 94 با یکی از دوستای قدیمیم یه رابطه ای رو شروع کردیم . بسیار عمیق تر از همه ی اون چرندیات دوران نوجوانی. امروز هم شاد و خرمیم. احتمالا هشت نه ماه دیگه هم ایران رو به مقصدی فعلا نا معلوم ترک کنیم.


همینطور داشتم از این ور رد میشدم . اینها رو دیدم. گفتم ابهامات رو کم کنم از سرنوشت خودم. 


در انتها باید بگم که عجیب ترین چیزی که در زندگی باهاش مواجه میشید، زمان هستش. چیز عجیبیه. چه به لحاظ کوانتومی و چه به لحاظ روانشناختی.



موید و منصور باشید


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

النصر دانش نامه ی عایق پلی یورتان کتابخانه عمومی امام حسین(ع) زاهدان پمپ استخر میراب آرین مهندسی برق - دانشگاه آزاد سوادکوه کسب درآمد از اینترنت به شیوه های نوین ضرایب فهرست بها تجهیزات فیزیوتراپی قزوین دختری از نسل حوا